خدای چیزهای کوچک
راحل و استا برادر و خواهر دوقلویی هستند که در کودکی از یکدیگر جدا شده اند و اکنون بعد از سال ها در کنار یکدیگر قرار دارند . به صورت فلش بک شاهد حوادث زندگی این دو خواهر و برادر ، طلاق مادرشان ، دختر دایی نیمه انگلیسیشان ، رسوم هندی و …. هستیم .
به صورت کلی شاید باز داریم همون کلیشه های هندی را دنبال می کنیم دختر ثروتمند عاشق مرد فقیر می شه و خواهر برادری که پس از سال ها به هم می رسند اما نحوه روایت کردنش خیلی قشنگه یعنی واقعا نویسنده قلمش حرف نداره و با ادبیات اشناست . یک جوری چنین داستان ساده ای را پر رمز و راز و پرکشش نوشته که ادم را شدیدا مشتاق می کنه . من خیلی کتابشو دوست داشتم . نحوه بیانش باحال بود
خدا ی چیزهای کوچک
خیلی قشنگ بود عشقهایی که در نهایت ممنوعیت و بعید بودن اتفاق می افتند و سرنوشتی که نمی شه باهاش مبارزه کرد . عشق ممنوعی که به خاطر ممنوعیتش اخر همه چیز را با خودش غرق می کنه … مادر جوانی که عاشق دوقلوهای خودش هست و خیلی برای کشیدن بار به این بزرگی تنهاست . مادره خیلی قشنگ با بچه هاش صحبت می کنه
خدا ی چیزهای کوچک
روی به خاطر این کتاب جایزه بوکر را برده که بعدا در اعتراض به حمله آمریکا به افغانستان ان را پس داده .
قسمت های زیبایی از کتاب
عجیب است که گاهی خاطره ی مرگ کسی بیش از خاطره ی زندگی او عمر می کند و به یاد می ماند .
شاید اینکه می گویند همه چیز می تواند در یک روز تغییر کند درست باشد . این که چند دوجین ساعت می تواند بر حاصل تمام عمر انسان تاثیر بگذارند .
راز داستان های بزرگ این است که هیچ رازی ندارند .
چاکو ارام آرام به مارگارت کوچاما وابسته شد ، چون او به چاکو وابسته نشد . عاشق سینه چاک مارگارت کوچاما شد ، چون او عاشق سینه چاک چاکو نشد .
اگر ماهیگیری باور کند رودخانه اش را به خوبی می شناسد سخت در اشتباه است .
مرد در ان واحد فقط یک کار می توانست انجام دهد .
اگر او را لمس می کرد ، نمی توانست با او حرف بزند ،اگر عاشق او می شد ، نمی توانست برود . اگر حرف می زد نمی توانست بشنود . اگر می جنگید ، نمی توانست پیروز شود .
آمو منتظرش ماند . با تمام وجودش برای او درد کشید .